آقای رابرت رزنتال سالهاپیش یک فرضیه داشت و یک سوال: آیا انتظارات مثبت یا منفی ما از دیگران روی عملکردشان تاثیر می گذارد؟ او یک آزمایش عجیب طراحی کرد. به جای انسان‌ها به سراغ موشها رفت. تعدادی موش را رندوم انتخاب کرد و به دو دسته‌ی مساوی تقسیمشان کرد. روی یک دسته لیبل بسیار باهوش زد و روی دسته‌ی دیگر لیبل بسیار خنگ. معیار خنگ یا باهوشی برای موشها هم به عملکردشان در بیرون آمدن از یک هزارتو بستگی داشت. صد البته که هیچکدام از این موشها واقعا مورد آزمایش قرار نگرفته بودند و خنگ یا باهوش نبودند. همه شان موشهای متوسط داکوتای شمالی بودند. بعد این موشها را به عده‌ای آزمایشگر داد و به آنها گفت یک دسته موش خنگ داریم و یک دسته باهوش. آن ها را در هزارتو بگذارید و نتایج ازمایش را ثبت کنید. نتیجه باورکردنی نبود، موشهایی که برچسب باهوش خورده بودند دو برابر بهتر از موشهایی که برچسب خنگ داشتند، معمای هزارتو را حل کردند. خب دیدید قانون راز درست بود؟ دیدید افکار روی زندگی شما تاثیر می گذارند؟ دیدید نیروهای ماورایی وجود دارند؟ طبیعتا هیچکس در جامعه‌ی علمی چنین توضیحاتی را از آقای رزنتال قبول نمی کرد، نتیجتا آقای رزنتال به دنبال دلایل واقعی‌تری گشت. کلید معما چه بود؟ ظاهرا انتظارات مثبت و منفی‌ای که آزمایشگران از موشها داشتند، ترجمه شد به مجموعه‌ای از رفتار‌های بسیار کوچک که منجر به چنین تغییر عظیمی در نتیجه شدند. ظاهرا با ملایمت بیشتر جابجا کردن و در دست گرفتن موشها باعث بهبودعملکردشان می شود. و خب دانشمندانی که حس می کردند مجموعه‌ای بسیار باهوش از موشها را در دست دارند با آنها با ملایمت بسیار بیشتری رفتار میکردند و همین در نهایت باعث تغییر عملکرد موشهای با برچسب مثبت می شد.

بیایید به اثر انتظارات در زندگی و عملکرد روزمره‌مان بپردازیم. برقراری ارتباط چشمی، لمس، جهت قرارگیری بدن، لبخند زدن یا نزدن و حتا حسی که چشم‌ها منتقل میکنند میتواند، انتظارات ما را به دیگران منتقل کند بدون این که نیاز باشد کلمه‌ای صحبت کنیم و آن ها این را درک خواهند کرد و این روی عملکردشان اثر می گذارد. مثلا در سالن اگر دروازه بان اعتماد داشته باشد به من و کوتاه کار کند ،من اعتماد به نفس بیشتری میگرم تا این که بلندبفرستد توپ را میان مدافعان حریف. دروازه بان نگفته به من که به بازی تو اعتماد ندارم اما این حس را منتقل کرده است، نتیجتا این شک به من هم منتقل می شود و خب در موقعیت بعدی از متوسط عملکردم پایین تر می‌آیم. این ایده وقتی جالب می شود که به اثر جمعی آن فکر کنیم. من فکر میکنم ما ایرانیها فرهنگ تمیز نگه داشتن ساحل را نداریم، پوست یکی از تخمه‌ها که می‌ افتد روی زمین، خم نمیشوم بردارم. نفر بعدی.می‌آید پوست تخمه را میبیند. و ترجیح می دهد پلاستیک آشغالهایش را برندارد و به همین شکل. حالا فقط تصور کنید که همه‌ی این جو منفی(به حق) که در مورد فرهنگ جمعی در شبکه‌های اجتماعی وجود دارد می تواند، چه اثر منفی بزرگی روی زندگی روزمره همه ما ایجاد کند. فقط یک لایی کشیدن کافی است که تا یک اتوبان به هم بریزد. توییت‌های پرناله در توییتر احتمالا اثرشان بیشتر از این حرفهاست، متاسفانه. غر زدن کار را خراب می کند. همیشه آخرین تکه‌ی دومینوی اتفاقات منفی روی سر خودمان می‌افتد پس بیایید آغازگر منفی ها نباشیم. قرار نیست اینجا دنیا را اصلاح کنیم اما خب مهم است که شناخت بهتری از عملکرد و اثرمان روی محیط داشته باشیم.

گردآورنده مطلب : شکوفه شریفی روزبهانی کارشناس علوم تربیتی از فروردین ۱۳۵۷ تا اکنون با تدریس در تمام پایه های ابتدایی، از دهه ی ۱۳۷۰ تا مهرماه ۱۳۸۸ با اداره ی آموزش و پرورش در زمینه ی شیوه های نوین تدریس،ارزشیابی توصیفی، بارش فکری ،طراحی سوالها ی امتحانات نهایی ، بازرسی حوزه های تصحیح اوراق نهایی ،مدرس ضمن خدمت کتابهای جدیدالتالیف (بخوانیم و بنویسیم و هدیه های آسمانی ) پایه پنجم، در خدمت همکاران منطقه ۶ بوده، هم اکنون با شابستگان خرد همکاری دارد.